کد مطلب:210672 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:192

حدیثی از امیرالمؤمنین درباره ابر
برای آنكه ثابت شود ابر وسیله حركت و مسافرت و نقل و انتقال بوده و انحاء و اقسام مختلفی دارد و در اسلام سابقه تاریخی زیاد نشان داده این خبر را كه شاید خوانندگان كمتر شنیده باشند به نظرشان می رسانم.

سلمان فارسی روایت می كند [1] گفت روزی در منزل امیرالمؤمنین بودیم زمان خلافت عمر بود حسنین و محمد بن حنفیه و محمد بن ابی بكر و عمار بن یاسر و مقداد بن اسود كندی حضور داشتند.

امام حسن عرض كرد ای پدر بزرگوار سلیمان نبی حشمت الله بود و از خداوند شوكت و سلطنت خواست پروردگار آنچه خواست به او عطا فرمود كه به احدی داده نشده آیا از حشمت و جلال سلیمان بن داود شما بهره ای ندارید؟!

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود به حق خدائی كه خالق بشر است و دانه را در دل خاك شكافته و به صورت نبات زیبائی بیرون می رویاند و خرم می سازد و میوه می دهد سلیمان از خداوند درخواست كرد و به او مرحمت فرمود ولی پدرت درخواست نكرد معذلك پس از جدت رسول خدا چنان حشمت و جلال و شوكت و جمالی عنایت فرموده كه به احدی نداده است سلطنت من بر تمام موجودات نافذ است.

امام حسن عرض كرد تمنی داریم از آن به ما نشان دهید و جلوه ای از آن بنمائید فرمود به اذن خدا شما را شاهد آن سلطنت و قدرت می نمائیم آنگاه برخاست وضو گرفت دو ركعت



[ صفحه 95]



نماز خواند و دعائی خواند كه هیچ كس از حاضرین نفهمید سپس به طرف مغرب اشاره كرد ناگاه قطعه ی ابری پدیدار شد داخل خانه فرود آمد و گوشه ای قرار گرفت و باز قطعه ی دیگری نمایان شد فرود آمد گوشه ی دیگر منزل علی علیه السلام قرار گرفت و با صدایی كه همه شنیدند و فهمیدند گفتند شهادت می دهیم بر یگانگی خدا و نبوت خاصه محمد بن عبدالله و اینكه تو علی ابن ابی طالب خلیفه و وصی محمد خاتم النبیین می باشی و هر كه درباره ی تو شك كند هلاك خواهد شد.

در این حال ابرها مانند فرش گسترده شد امیرالمؤمنین علیه السلام بر روی یكی از قطعه ابرها نشست و به ما فرمود همه روی یك قطعه ابر بنشینید آنگاه به ابر اشاره فرمود كه به طرف مغرب سیر و حركت نماید بادی وزید ابر بلند شد حركت كرد و بساط ما را به آرامی و ملایمت رو به بالا حركت داد و بین زمین و آسمان در سیر خود به راه افتاد - ابری كه امیرالمؤمنین روی آن قرار داشت از پیش و ابر ما از عقب در پی آن حركت می كرد - ما البته قدری نگران بودیم ولی چون به رهبری امیرالمؤمنین علیه السلام حركت می كردیم در نهایت قوت و آرامش می رفتیم تا نگاه به صورت مبارك علی نمودیم چهره ی شریفش نورانی و مانند قرص ماه در بالای ابر تابان و درخشان بود.

امام حسن عرض كرد پدرجان سلیمان نبی از بركت انگشتری كه در دست داشت تمام عناصر را تحت اختیار خود آورده بود شما به چه وسیله ابر و باد را در حیطه قدرت خود قرار دادید.

امیرالمؤمنین (ع) فرمود مگر نمی دانی من در روی زمین مظهر عین الله - یدالله - قدرت الله - لسان الله - حجت خدا بر خلق او هستم تو می خواهی انگشتر سلیمان را ببینی عرض كرد بلی دست به جیب خود برد انگشتر زرین كه نگین یاقوت سرخی داشت بیرون آورد نشان داد روی آن كلمات محمد و علی نقش شده بود همه تعجب كردیم پس از آن فرمود امروز چیزهائی به شما نشان می دهم كه هرگز ندیده اید.

سبط اكبر عرض كرد سد یأجوج و مأجوج را به ما نشان ده امام به ابر خطاب كرد خط سیر خود را عوض نموده به جایی رسیدیم كه صدایی چون صدای رعد شنیدیم كوه بسیار بلندی مشاهده كردیم در آنجا درختی بود كه برگهایش ریخته و شاخه هایش خشكیده امام حسن پرسید چرا این درخت خشك شده فرمود خودت از آن سؤال كن چون از درخت سؤال



[ صفحه 96]



كرد جواب داد لبیك یا امیرالمؤمنین ای وصی و جانشین پیغمبر خاتم النبیین آنگاه رو به سبط اكبر كرده گفت یا ابامحمد پدرت هر شب می آمد كنار من دو ركعت نماز می خواند و بر كرسی كه روی ابر سفیدی قرار داشت و بوی مشك از آن استشمام می شد نشسته بالا می رفت من از بركت وجود و دعای او سرسبز بودم ولی مدت چهل روز بود كه در این مكان تشریف نیاورده بودند به همین سبب ریشه و شاخه ی من خشكید.

امیرالمؤمنین دو ركعت نماز خواند و دست بر تنه آن درخت زد سبز و خرم گردید از آنجا حركت كردیم فرشته ای را دیدیم كه سلام كرد و بر خلافت و وصایت امیرالمؤمنین شهادت داد و گذشت پرسیدیم این فرشته كی بود؟ فرمود فرشته موكل بر ظلمت و روشنائی است یعنی مأمور نور و روشنائی عالم است كه تا روز قیامت با كلید او شب می شود و با گرداندن آن روز می گردد نور می آید و ظلمت می رود از آن گذشتیم به سد یأجوج و مأجوج رسیدیم كه در كنار كوه خضر بود.

امیرالمؤمنین (ع) به ابر خطاب كرد كه در كنار سد فرونشین آنجا فرود آمدیم سدی بود بسیار بلند سیاه رنگ و قوم یأجوج و مأجوج را دیدیم برخی بسیار بلندقامت بعضی كوتاه و متوسط و برخی گوش پهن و بزرگی داشتند و از آنجا به كوه قاف حركت كردیم كه سنگ هائی از زمرد سبز داشت فرشته ای به صورت عقاب (نسر) آنجا بود دیدیم كه به امام علیه السلام با زبان فصیح سلام كرد و شهادت بر توحید و ولایت او داد آن فرشته اجازه گرفت به دیدار خضر برود و برگردد.

سلمان گفت یا امیرالمؤمنین فرشته بدون اجازه شما به دیدار خضر نمی تواند برود فرمود به آن خدائی كه آسمان ها را برافراشته هیچ یك از فرشتگان بدون اجازه من به اندازه ی یك لحظه نفس كشیدن از جای خود حركت نمی كنند.

پرسیدم چگونه هر شب به این مكان تشریف می آوری فرمود به همین وسیله كه الآن شما هم آمدید به آن خدایی كه جان همه ماها در دست قدرت او است من به اذن پروردگار مالك ملكوت آسمان ها و زمین می باشم و بدون امر و اراده او قدمی برنمی دارم و شما نیروی مشاهده حقیقت معنویت علی را ندارید.

فرمود ای سلمان اسم اعظم خداوند 73 حرف است و آصف برخیا یك حرف آن را می دانست و به بركت آن یك حرف تخت بلقیس را در حضور سلیمان حاضر كرد ولی علی



[ صفحه 97]



72 حرف دیگر می داند و هیچ توانائی و قدرتی بدون مشیت و اذن حق وجود ندارد.

سلمان می گوید همچنان روی ابر نشسته بودیم رفتیم تا به كوهی رسیدیم جوانی را دیدیم بین قبر پدر و مادرش مشغول نماز است پرسیدیم كیست؟ فرمود صالح پیغمبر است نمازش تمام شد سلام كرد و به گریه افتاد سبب گریه او را پرسیدیم فرمود گریه شوق است گفت من هر روز به زیارت جمال مبارك امیرالمؤمنین علیه السلام مشعوف و مسرور می شدم امروز ده روز است محروم مانده بودم از آنجا هم گذشتیم فرمود می خواهید سلیمان بن داود را ببینید گفتیم آری اشاره به ابر كرد كه به سوی باغستانی رفت از لحاظ كثرت درخت و وفور میوه نظیر نداشت تختی در وسط آن بود جوانی بر فراز تخت خوابیده دستهای خود را به سینه گذاشته مشاهده كردیم امیرالمؤمنین علیه السلام از جیب خود انگشتر بیرون آورد در دست آن جوان خواب نمود فوری حركتی كرد بیدار شد برخاست گفت السلام علیك یا امیرالمؤمنین و وصی رسول رب العالمین به خدا قسم شما صدیق اكبر و فاروق اعظم می باشید هر كس به دامان شما دست توسل جوید رستگار شود و آن كسی كه دوری كند زیان كار است من خداوند را به عظمت شما اهل بیت قسم دادم تا ملك و سلطنت و حشمت یافتم و قدم های علی را بوسید و ما از آنجا هم گذشتیم و از بالای كوه قاف و ماوراء بحار پرسش كردیم همه را فرمود در احاطه علمی و حس و شهود او است.

امیرالمؤمنین پس از آن فرمود ما گنج پنهان خدا هستیم و اسماء الله الحسنی كه بر عرش و كرسی و بهشت نوشته شده نام ما می باشد.

آنگاه فرمود چشم را ببندید و باز كنید بستیم و گشودیم خود را در شهری دیدیم كه مردمان بلندبالا به قامت درخت خرما داشت پرسیدیم اینها چه قومی هستند.

فرمود باقی مانده قوم عاد هستند به خدا ایمان نیاورده كافر مانده اند و اكنون موقع هلاك آنها است آنگاه امام چنان نهیبی بر آنها زد كه همه هلاك شدند و مانند صاعقه آنها را نابود و هلاك ساخت.

سلمان می گوید ما این معجزات و خوارق عادات را ندیده بودیم و دیدیم آنگاه فرمود ابر در هوا پرواز نموده به سرعت چشم به زدن به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در مدینه فرود آمد ما اول آفتاب سوار ابر شدیم و ظهر به منزل برگشتیم و در ظرف شش ساعت تمام اقطار و اكناف عالم را دیدیم و سیاحت كردیم و بر حقایق واقف شدیم.



[ صفحه 98]



آنگاه فرمود ای سلمان اسم اعظم خدا ما هستیم و سیر آسمان ها برای من از این سریع تر انجام می گیرد.

بنابراین ابر وسیله نقل و انتقال مردان آسمانی بود كه سلمان و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین از آن استفاده می كردند و امروز هم علم این حقیقت را ثابت كرده و روزی هم خواهد رسید كه از آن همه بتوانند استفاده نمایند.

از منوچهری سیستانی


[1] منهج التحقيق الي سواء الطريق به نقل تفسير جامع در ذيل آيه 110 سوره كهف.